معنی شبیه، شبیه و نظیر

حل جدول

شبیه، شبیه و نظیر

کفو


شبیه و نظیر

لنگه

همسان

مانان

ون

لنگه، مانند

مانند

دس

واره

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

شبیه

شبیه. [ش َ] (ع ص، اِ) همانند. مثل. یقال: «هذا شبیه ذاک »؛ این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه:
نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد
از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند.
قریع.


بی شبیه

بی شبیه. [ش َ] (ص مرکب) (از: بی «فارسی » +شبیه «عربی ») بی همتا. بی نظیر. بی مانند:
میر ابوالفضل کز فتوت و فضل
در جهان بی شبیه و بی همتاست.
فرخی.
و رجوع به شبیه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

شبیه

همانند، نظیر، همچون، همتا

فارسی به عربی

شبیه

صنع، علی حد سواء، مثل، منافس، نظیر، وسام

مترادف و متضاد زبان فارسی

شبیه

تالی، جور، عوض، قبیل، قرین، کفو، ماننده، مانسته، مانند، متشابه، متماثل، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، هماننده، همانند، همسان، تعزیه، نمایش،
(متضاد) متضاد، مختلف

معادل ابجد

شبیه، شبیه و نظیر

1800

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری